هشتم فروردينماه برابر 28 مارس 2011 ميلادي، سالروز تولد «ماريو بارگاس يوسا» - يکي از بزرگترين نويسندگان معاصر - است.
«ماريو بارگاس يوسا» در سال 1936 در آرکيپاي پرو به دنيا آمد. وي تنها فرزند پدر و مادرش بود و والدينش پنج ماه بعد از ازدواج از هم جدا شدند. 10 سال اول زندگيش را در بوليوي و با مادرش گذراند. پس از اينکه پدربزرگش مقام دولتي مهمي در پرو به دست آورد، همراه مادرش در سال 1946 به سرزمينش بازگشت. دوران کودکي او با تلخي سپري شد. در 14 سالگي پدرش وي را به دبيرستان نظام فرستاد که تأثيري ژرف و پايا بر او نهاد و ايدهي نخستين رمانش را در ذهنش پروراند.
نگرش داروينگرايانهي او نسبت به زندگي حاصل تجربهي همين دو سال است. «بارگاس يوسا» در رشته هنرهاي آزاد دانشگاه «ليما» فارغالتحصيل شد و سپس از دانشگاه مادريد در رشته ادبيات درجه دکترا گرفت.
«يوسا» در سال 1959 به پاريس مهاجرت کرد و به عنوان معلم و خبرنگار خبرگزاري فرانسه و همچنين تلويزيون ملي فرانسه مشغول به کار شد. وي سالها در اروپا، به ويژه در پاريس و لندن و مادريد زيست و به کارهاي گوناگون پرداخت که مترجمي، روزنامهنگاري و استادي زبان از آن جملهاند.
«يوسا» بيست ساله بود که اولين داستانش منتشر شد؛ داستان کوتاهي به اسم «سر دسته ها» که در يکي از نشريات پايتخت به چاپ رسيد. اما راه درازي را در پيش داشت و شايد خودش هم آن قدر جاه طلبي نداشت که روزگاري نامش را در ميان سه نويسندهي بزرگ آمريکايي جنوبي ببيند. امروز اما ادبيات پر رونق آمريکاي لاتين مديون «مارکز»، «فوئنتس» و «يوسا» است.
«يوسا» از همان سنين نوجواني با نشريه «لاکرونيکا» همکاري داشت. با چاپ نخستين شعرهايش و سازماندهي اعتصابات دانشجويي نخستين سالهاي دانشگاه، چهرهي يک روشنفکر تمام عيار را به خود گرفت. وي در کنار اين کارها ادبيات و حقوق را با علاقه دنبال ميکرد. سال 1958 بود که موفق به دريافت يک فرصت تحصيلي در دانشگاه مادريد شد. سال بعد مجموعه داستانهاي کوتاهش در بارسلون به چاپ رسيد. سرانجام مثل خيلي ديگر از هنرمندان و روشنفکران آمريکاي لاتين از پاريس سردرآورد. جالب آن که در همين شهر بود که با «بورخس»، «فوئنتس» و تعدادي ديگر از نويسندگان اسپانيولي زبان آشنا شد. در سال 1963 اولين رمانش منتشر شد؛ «دوران قهرمان» ماجراي دخالت نظاميان در عرصه سياست و تبعات شوم اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي آن است. اين رمان به شدت با استقبال منتقدان و خوانندگان روبه رو شد. همين تأثير گسترده کافي بود تا نام اين نويسنده به عنوان يک منتقد راديکال مطرح شود و تعدادي از نسخههاي کتابش به عنوان کتاب ضاله طي مراسمي رسمي به آتش کشيده شود. اما اين مانع از دريافت جايزه منتقدان از طرف يوسا نميشود.
او در سال 1966 پس از چاپ دومين رمانش - «خانهي سبز» - از پاريس به لندن رفت و به تدريس ادبيات اسپانيايي – آمريکايي مشغول شد. سال بعد دومين مجموعه داستانش منتشر شد و نويسنده اش را برندهي دو جايزهي ادبي کرد. وقتي براي دريافت جايزهي منتقدين اسپانيايي به کاراکاس رفت، خطابههايي دربارهي سرنوشت و مسووليت نويسندهي پرويي ايراد کرد.
مهمتر از آن ديدار با «گابريل گارسيا مارکز» است که بعدها به همکاري ادبي و انتشار «رمان در آمريکاي لاتين» انجاميد. سومين رمانش «گفتگو در کاتدرال» در 1969 منتشر شد. يک سال بعد به بارسلون رفت تا نوشتن يکي از معتبرترين نقدها بر آثار «مارکز» را آغاز کند. اين کتاب در سال 1971 منتشر شد.
پيش از اين «يوسا» چند سفر به کوبا داشت و مثل بسياري از نويسندگان آمريکاي لاتين، رابطه خوبي با حکومت کوبا داشت؛ اما زنداني شدن «ابرتو پاديلا»، نويسندهي کوبايي، زمينهساز اعتراض گستردهي نويسندگان آمريکاي لاتين شد. «يوسا» بههمراه ديگر نويسندگان سرشناس آن خطه، اختناق حاکم بر جامعه کوبا و شخص «فيدل کاسترو» را محکوم کردند. با کمک تعدادي از نويسندگان همفکرش نشريهي «آزاد» را در پاريس منتشر کرد و کتاب «ماجراي پنهاني يک رمان» را در بارسلون منتشر ساخت. چهارمين اثرش «سروان پانتوخا و خدمات ويژه» در سال 1973 منتشر شد.
وي در سال 1974 پس از اقامت طولاني در اروپا به زادگاهش بازگشت. در 1976 به رياست انجمن «قلم» آمريکا برگزيده شد. سفرهاي زيادي به دانشگاههاي مختلف اروپا و آمريکا و اتحاد جماهير شوروي داشت و به عنوان استاد مدعو به سخنراني و تدريس پرداخت. «خاله خوليا و نويسنده» ماجراي نخستين ازدواج «يوسا» است که در 1977 به چاپ رسيد.
رمان حجيم «جنگ آخر الزمان» که در سال 1981 منتشر شد، حاصل کار هنرمندي است که دوران جواني نويسندگيش را پشت سر گذاشتهاست. اين پروژهي بزرگ، زير قلم «يوسا» با مهارت شگرفي شکلگرفته و حجم کار و شخصيتهاي پرشمار و رابطه بينامتني رمان با بخشي از تاريخ برزيل، هيچگاه موجب سستي اثر نميشود. تا جايي که اين اثر را به عنوان نظيري براي «جنگ و صلح» «تولستوي» در ادبيات آمريکاي لاتين توصيف کردهاند. جالب آن که ماجراي اصلي اين رمان نيز در قرن نوزدهم ميگذرد. «يوسا» پس از «جنگ آخرالزمان» چند اثر ديگر نيز به مجموعه آثارش افزوده است که از ميان آنها «زندگي واقعي الخاندرو مايتا» و «سوربز» و «نامه هايي به نويسنده جوان» اهميت بيشتري دارند. اما هنوز هم «گفتگو در کاتدرال» و «جنگ آخر الزمان» به عنوان مهمترين آثار نويسنده مورد توجه مخاطبان و منتقدان است.
او اثر درخشان خود «عصر قهرمان» را در بيست و شش سالگي نوشت که نشان از نبوغ نويسنده در آن سنين داشت و براي او شهرتي جهاني به ارمغان آورد.
رمانهاي او عبارتند از: «زندگي واقعي آلخاندرو مايتاً»، «چه کسي پالومينو مولرو را کشت؟»، «بهشت»، «آنجاً»، «سور بز»، «جنگ آخرالزمان»، «گفت و گو در کاتدرال»، «خانهي سبز»، «شهر و سگها» و«ليتوما در ميان کوههاي آند».
آثار پژوهشي او «زبان هيجان»، «نامههايي به رماننويس جوان»، «ماهي در دريا»، «واقعيت پوشيده»، «ميان سارتر و کامو» و «چرا ادبيات؟» هستند.
از نمايشنامههاي او ميتوان به: «ديوانهي ايوانها» و«شوخي« اشاره کرد.
اکثر اين آثار به دهها زبان، ازجمله فرانسوي، ايتاليايي، پرتقالي، انگليسي، آلماني، روسي، فنلاندي، ترکي، ژاپني، چيني، چکي، عربي و فارسي ترجمه شدهاست.
هرچند «گابريل گارسيا مارکز» رماننويس بزرگ کلمبيايي از دوستان نزديک و صميمي «يوسا» بود اما در سال 2003، در نمايشگاه کتاب بوگوتا، در تهاجم «يوسا» به «مارکز» و "چاپلوس کوبا" خواندن او، اين دوستي به تيرگي گراييد. اين تهاجم زباني به علت دوستي نزديک «مارکز» با «فيدل کاسترو» بود. آن روز «يوسا»، به علت عکسالعمل شديد دوستداران «مارکز»، که به قهرمان محبوبشان اهانت شده بود، ناگزير شد از در پشتي سالن نمايشگاه خارج شود.
«يوسا» معتقد است نوع ادبياتي که خلق کرده است از ايدههايي نشأت گرفته که در جواني با مطالعه آثار «ژان پل سارتر» آموخته است و همين امر موجب شده رودرروي دولتهاي افرادي چون «فيدل کاسترو»، «هوگو چاوز» يا «پينوشه» قرار بگيرد.
شهرت «يوسا» با نخستين رمانش - «زندگي سگي» - آغاز شد. رماني که در آن به تجربههاي سختش در خدمت نظامي ميپردازد. بدين ترتيب جهان خيلي زود با دوره ي طلايي ادبيات امريکاي لاتين، که Boom نام دارد آشنا شد. اين دوره از دههي پنجاه و شصت قرن پيش آغاز شد و توجه جهانيان را به اين قاره و ادبياتش جلب کرد و در اين دوره نويسندگان بزرگي از قبيل «مارکز» و «فوئنتس» و «کورتاسار» در کنار يوسا به چشم ميخورند. اما با وجود نقاط اشتراک ميان نويسندگان «بوم»، که با محور قرار دادن حال و روز ساکنان اصلي قاره و پرتوافکني بر ظلمهايي که به آنان شده شناخته ميشود، نوشتههاي «يوسا» تابع سبک رئاليسمجادويي نيست. سبکي که بسياري از مردم آن را با «بوم» يکي ميدانند و آن را به همهي نويسندگان برجستهي اين دوره تعميم ميدهند. «يوسا» برخلاف «مارکز» واقعيت را با جادو ترکيب نميکند.
رمان نزد «يوسا» از پژوهش جدا نيست؛ بلکه يک نوع پژوهش است و حوادث آن با گذر از تأملات ناشي از ناخودآگاه روايت ميشود و براي همين سبک توصيفي پژوهش نيازمند سبک روايي ميشود يا با آن تلاقي ميکند. براي همين است که به نظر منتقدان او يکي از معدود نويسندگاني است که مسائل فکري، تاريخي، سياسي و ادبي را به يک اندازه برميانگيزد. در آثار او تاريخ و تخيل کنار هماند و گاه حتا با سبکي «هزار و يک شبي» چنان در هم ميآميزند که مرزي ميان آن دو باقي نميماند.
جنجالآفريني از دنياي «يوسا» دور نيست، که او کلمات را مينهاي کاشته شدهاي ميداند که بايد در ذهن يا اخلاق يا حافظهي خواننده منفجر شود. مضمون عمده رمانهاي «يوسا» جدال بر سر قدرت و اعمال اين قدرت در آمريکاي لاتين است.
«بارگاس يوسا» به نسلي از از نويسندگان جديد تعلق دارد که بيشتر بر واقعيتهاي بيروني توجه نشان ميدهند. اينان نگرش درونگرايانهي نويسندگاني چون «فاکنر» را کهنه و متعلق به گذشته ميدانند، نويسندگاني که مسائل و دلمشغوليهاي آنها به طور کلي بر وجدان يا روح متکي است.
«يوسا» جايزههاي فراواني بردهاست. جايزهي «پلانترا» را به خاطر رمان «مرگ در کوه هاي آند» دريافت نمود.
وي در هفتم اکتبر سال 2010 برنده جايزهي نوبل ادبيات شد. حدود 20 سال نام او به عنوان يکي از کانديداهاي اين جايزه پرافتخار بود. اين نخستين بار از سال 1982 بود که يک نويسنده از آمريکاي لاتين توانسته است برنده جايزهي نوبل ادبي شود. در اين سال، «گابريل گارسيا مارکز» نويسندهي کلمبيايي برندهي جايزهي يک و نيم ميليون دلاري نوبل ادبيات شد.
آکادمي نوبل که مقر آن در استکهلم سوئد است، از «يوسا» به عنوان خالق آثاري نام برده که در آن وي به «ترسيم پيکرههاي قدرت» پرداخته و نگاه نافذي به مقاومت، طغيان و شکست فردي دارد.
«يوسا» در سال 1994 به عنوان عضو آکادمي اسپانيا برگزيده شد و در سالهاي گذشته در بسياري از دانشگاههاي آمريکا، آمريکاي جنوبي و اروپا تدريس کرده است.
اين نويسندهي ادبي توانست در سال 1995 جايزه سروانتس، مهمترين جايزه ادبي نويسندگان اسپانيايي زبان، را از آن خود کند و همچنين در سال 1996 برنده جايزه صلح آلمان شد. منبع:ايسنا |