مي توانيم بگوييم حسني مبارک و زين العابدين بن علي حاکمان چندين ساله مصر و تونس کتاب "تاريخ بي خردي" باربارا تاکمن را نخوانده بودند و نمي دانستند در سياست چه چيز بي خردي است و چه چيز خردورزي. شايد هم خوانده بودند و بيش از همه خود را سياستمدار مي دانستند اما محال است بگوييم خردمندي تعريف شده خود را با شرايط روز تطبيق داده و خردورزي را مطابق با عصر و زمانه خويش در خود نهادينه کرده بودند.
اگر تسامح به خرج دهيم و فرض را بر اين بگيريم که مبارک و بن علي با مصاديق تاريخي خردورزي و بي خردي در تاريخ سياست آشنا بوده اند و تنها اسير قدرت و پايبند سنت هايي بوده اند که تصور مي کردند مادام المعر خواهد بود و هيچ گزندي به آن نخواهد رسيد، با سرهنگ قذافي و علي عبدالله صالح و بشار اسد و امثالهم چطور بايد سخن بگوييم. اين سه و اندي نفري که تاريخ معاصر و کاملا زنده خود را مستقيما مشاهده و لمس کرده و ريشه ها و پيامدها و عواقب حوادث اخير را هم ديده اند، همچنان بر مدار بي خردي و خشک مغزي سير مي کنند و حيثيت تاريخي خود، خون مردم و منابع سرزمين شان را چون کاه در برابر باد گرفته اند.
شايد حساب سرهنگ را هم بتوان از دو ديگر سوا کرد. چه خيلي ها پيش از آغاز اعتراضات در ليبي بر جنون و خصائل خاص رواني او صحه گذاشته بودند و روي همين اصل رفتارهاي امروزين او را با خلقيات ديروزين اش چندان مغاير نمي دانند. مي ماند فعلا علي عبدالله صالح و بشار اسد که تلاش دارند اوضاع نابسامان کنوني شان را با خرد خود تطبيق دهند. اينها درواقع مي خواهند مردم و جهان اطرافشان را به سطح و نوع خردورزي خويش عادت دهند.
باربارا تاکمن در کتاب خود "تاريخ بي خردي" سخن نغزي را پيش مي کشد. او مي گويد ظاهرا انسان در ساحت حکومت بيش از هر ساحت و بيش از هر فعاليت ديگر بشري بي کفايتي نشان مي دهد. به راستي چرا زمامداران اين همه برخلاف عقل و منافع خردمندانه خويش عمل مي کنند؟ چرا عقل و شعور چنين به ندرت وارد کار قدرتمندان مي شود؟
بشر در همه زمينه ها – جز حکومت – شگفتي آفريده است. ساخت ابزارها و اختراعات، سفر به ماه، مهار باد و باران، درمان بيماري ها و... نمونه هايي بارز از شگفتي هاي فکر و دست بشر است اما چه بسيار حکومت هايي را مي توان برشمرد که ذره اي خرد به خرج نداده و خود، مردم و سرزمين شان را به قهقرا و زوال کشانده اند. جان آدامز دومين رئيس جمهور ايالات متحده امريکا گفته بود: "درحالي که همه علوم ديگر پيشرفت داشته است، علم حکومت متوقف مانده و امروز بهتر از سه يا چهار هزار سال پيش اعمال نمي شود."
در مقدمه "تاريخ بي خردي" حکومت هاي غيرخردمند به چهارگونه يا آميزه اي از چهار گونه ذيل تقسيم شده اند: 1. استبداد يا ظلم و فشار که تاريخ چنان آکنده از نمونه هاي مشهور آن است که نيازي به ذکر شواهد نيست 2. جاه طلبي بيش از حد مانند جد و جهد آتن براي فتح سيسيل در جنگ پلوپونزي يا تلاش فيليپ دوم براي فتح انگلستان به اتکاي ناوگان جنگي اش، يا دو بار تکاپوي آلمان براي تسلط بر اروپا به پيروي از پندار خودساخته سيادت نژادي، يا تقلاي ژاپن براي تشکيل نوعي امپراتوري آسيايي 3. بي کفايتي يا انحطاط مثل داستان امپراتوري روم باستان و آخرين تزارهاي رومانف روسيه و واپسين دودمان امپراتوري چين 4. و بالاخره بي خردي يا اصرار در کژانديشي، يعني پيروي از سياست هاي مغاير با مافع مردم و کشور خود.
در مورد حاکمان بي خرد جهان امروز مي توان آميزه اي از هر چهار عنصر را مشاهده کرد. استبداد، بي کفايتي، جاه طلبي و به خصوص اصرار مفرط در کژانديشي. عمده اين حاکمان که خود را قدر قدرت و حق مطلق مي پندارند، هرکس و هر انديشه غير خود را باطل و بي خرد مي شمارد و مي کوشد خرد جامعه را بر بنيادي تفکر و تصور خويش نگه دارد.
بي خردي زمان و مکان نمي شناسد، جهان شمول است و ارتباطي به نوع نظام سياسي ندارد. مضحک يا مشکل اينجاست که تاريخ حي و حاضر است و دروغ پردازي و افسانه سازي نيست و هربار هم که گوشه اي از تاريخ تکرار مي شود، بازهم چنين افرادي از قله بي خردي پايين نمي آيند و تصور مي کنند فروافتادن از قدرت و از چشم مردم از جمله محالات است.
تاکمن در همان کتاب خود عنوان مي کند که خشک مغزي عامل ديگر انحطاط حکومت هاست. خشک مغزي به معني سرپيچي از عبرت گرفتن از تجربه. تجربه هم مي تواند بس دور باشد و هم مثل وقايع امروز پيش چشم. اگر براي مبارک و بن علي تخفيف قائل شويم و فاصله آنها را با تجربه هاي تاريخي گذشته زياد بدانيم و دليل بي خردي شان را فراموشي تاريخي فرض کنيم، درباره قذافي و صالح و... که بر عهد "ماندن به هر قيمت" استوار مانده اند، از چه صفت و اصطلاحي بايد استفاده کنيم که حق مطلب را ادا کند؟
شايد آينده نزديک بر تجربيات تاريخي سياستمداران و حاکمان بيفزايد و محتواي بيشتري در اختيار نويسندگاني چون باربارا تاکمن بگذارد و کتاب هاي آينده بتوانند به چهار نوع بي خردي حکومت ها، عامل يا عوامل ديگري را هم الصاق کنند. شايد در عصر اطلاعات و رسانه ها، گناه ارتکاب چنين بي خردي ها و حماقت هايي بيش از گذشته باشد. به هرحال در گذشته نه چندان دور حاکمان مي توانستند پنبه در گوش فرو کنند و صداي مردمشان را نشنوند. مي توانستند چشم ببندند و رنج هاي ملت و منافع بر باد رفته کشورشان را نبينند يا کتمان کنند. اما امروزه حتي با گوش و چشم بسته نيز واقعيت پيش روي همگان است و گريز از واقعيت ناممکن. در عصر امروز هيچ عذر و حرجي پذيرفته نيست. بنابراين مي توان حکومت هاي بي خرد عصر حاضر را بي خردترين حکومت هاي تاريخ در همه اعصار خواند.منبع: ديپلماسي ايراني |