درمحافل ادبي، شيوهاي در نقد آثار شاعران زن رايج است که به نظر نيازمند بازنگري است.
هر وقت که قرار است دربارة شعري که سرايندهاش زن است، بحث شود؛ بلافاصله اين بحث مطرح ميشود که در اين شعر چقدر از نشانههاي زن بودن و زنانگي ديده ميشود؟
حتي گاهي محافل و جايزههاي جداگانهاي براي شعر زنان فراهم ميآيد؛گويي که شعر زنان، شعريکي از اصناف اجتماعي است، مثل شعر دانشجويي يا شعر دانش آموزي.
اما آن نشانههاي زن بودن که مورد نظر منتقدان محفلي است، چه چيزهايي است؟
نخست اين که زندگي از منظر ايشان دو بخش دارد؛ يکي بخش عمومي که مربوط به اجتماع و سياست و اقتصاد و انديشه است و ديگر بخش خصوصي زندگي که مربوط به خانه و آشپزخانه و خوراک و پوشاک و عشق و عاطفه است.
روشن است که در اين نگاه، زنان در اين بخش اخير، يعني جنبة خصوصي زندگي، نقش دارند و زنانگي هر چيزي است که به نحوي در اين محدوده محصور باشد.
و البته از اين ميان، سخن گفتن از جسم و تمايلات جسماني در شعر زنان، با اقبال منتقدان مواجه ميشود. شگفت آن که در اين نکته، طيف روشنفکران غربگرا با منتقدان متمايل به محافل سنتي،هم سليقهاند!
يعني هر دو طرف دعوا، بر سر جسم زن دعوا دارند، و زن را چيزي جز پيکري زيبا و برانگيزانندة تمايلات غريزي نميبينند؛ با اين تفاوت که روشنفکران غربگرا ميخواهند که اين پيکر، مکشوف و در معرض تماشاي همگان باشد، و آن طرفيها ميخواهند که از آن بهرة اختصاصي ببرند. اما در اصل موضوع ؛ يعني ابزار تمتع بودن زنان،ميان طرفين دعوا توافق حاصل است.
بر اين اساس است که منتقد غربگرا از زنان شاعر توقع داردکه هر چه عريانتر وجسماني ترو بي پرواتر بنويسند و بسرايند و منتقد طيف مقابل او نيز در شعر زنان فقط در پي پردهها و ديوارها و پوششهايي است که نگذارد جاذبههاي جسماني زن آشکار شود.
گويي زنان شاعر اگر از چيزي غير از جاذبههاي جسماني، به تأييد يا به انکار، بسرايند؛ از محدودة شعر زنان بيرون رفتهاند و ديگر نشانزنانگي در شعر آنها نيست . نويسنده : اسماعيل اميني |