جهان ادبيات، دانييل استيل را باعنوان ادبيات عامهپسند ميشناسد. خودش ميگويد اين ادبیات؛ قطعا ماندگار است. ميگويد: آثار شکسپییر خیلی مهم است، ولی شبها آثار نویسندگانی مثل خودم را میخوانم و احتمالا دیگران هم همین کار را میکنند. |
«دانیل استیل» با نام اصلی «دانییل فرنانده دومینیک شولاین-استیل» در تاریخ 14 اوت 1947 (63 ساله) از پدری آلمانی و مادری پرتغالی در شهر نیویورک به دنیا آمد. او نویسنده رمانهای عاشقانه و درامهای جریان اصلی ادبیات آمریکا است. ت کنون بیش از 850 میلیون نسخه از کتابهای دانییل استیل در سراسر جهان به فروش رفته و در فهرست پرفروشترین نویسندگان تمام دورانها، رتبه هشتم را دارد. رمانهای این نویسنده مشهور در مجموع 390 هفته پی در پی در فهرست پرفروشهای روزنامه نیویورک تایمز حضور داشته و تاکنون 22 تا از رمانهایش برای فیلم تلويزیونی اقتباس شدهاند.
دانییل استیل زمانی که 7 سال بیشتر نداشت، پدر و مادرش از هم جدا شدند و او نزد پدرش بزرگ شد. استیل که از سنین کودکی داستان مینوشت در 19 سالگی برای یک مجله مشغول نوشتن مقالههای حقالتحریری شد تا اینکه یکی از مشتریان این مجله که تحت تأثیر نوشتههای او قرار گرفته بود؛ او را تشویق به نوشتن کتاب کرد و این گونه شد که استیل اولین کتاب خود را نوشت. اولین رمان استیل «بازگشت به خانه» نام داشت و در سال 1972 منتشر شد. در این رمان بسیاری از مضامین آشنای آثار این نویسنده مثل مسائل خانوادگی و روابط انسانی وجود داشت. دانییل استیل علاوه بر رمان، مجموعه شعر و نیز کتاب کودکان نیز نوشته است.
* تایم: از بین کتابهایی که نوشتهاید به کدام یک تعلق خاطر بیشتری دارید؟
ــ دانییل استیل: احتمالا بیشترین تعلق خاطر من به کتابی است که درباره پسرم نوشتم؛ کتاب «نور درخشان او». ولی این کتاب، داستانی نیست. درمورد کتابهای داستانیام باید بگویم که بیشترین تعلق خاطر را به کتابی دارم که به تازگی نوشتن آن را به پایان بردهام؛ رمانی به نام «میراث». داستان این رمان درباره یک زن سرخپوست بسیار شجاع است.
* پسر من هم مثل پسر شما که دچار اختلال خلقی دوقطبی بود، به همین عارضه دچار است. در بین آثار شما «نور درخشان او» کتاب موردعلاقه من است. آیا امکان دارد روزی سخنگوی ناراحتیهاب روحی روانی باشید؟
ــ البته من یک جورهایی این چیزی که شما میگویید، هستم، کتاب نوشتن درباره داشتن یک بچه دوقطبی براي اين بود تا نشان بدهم که والدین اینگونه بچهها و نیز خود آن بچهها چه تجاربی را در این زمینه از سر میگذرانند و همچنین به دیگران امیدواری بدهم. ولی دوست ندارم به جاهای مختلف کشور سفر کنم و به ایراد سخنرانی بپردازم. بخش اعظم زندگی من تا سالهای سال تحتالشعاع بیماری او قرار داشت. یادم هست وقتی پسرم از دنیا رفت، با خودم گفتم دوست ندارم این قضیه مثل یک جهاد کل زندگی مرا دربربگیرد.
* آیا هیچ یک از رمانهایتان را براساس زندگی خودتان نوشتهاید؟
ــ بعضی از رمانهایم را بله، آن هم البته به شکل جرح و تعدیل شده. معلوم است که بالاخره در 113 کتابی که نوشتهام گوشههایی از زندگی خودم به درون رمانهایم نفوذ کرده باشد. ولی هرگز زندگی خودم را عینا و مستقیما وارد رمانهایم نکردهام. یک بار چند سال پیش مادرم همین سؤال را از من پرسید، و من هم در جواب گفتم اگر تمام آن اتفاقهای توی داستانهایم برای خودم رخ میداد، من که مرده بودم.
* شما بهعنوان مادر نه فرزند، چگونه بین نویسندگی و رسیدن به خانواده تعادل ایجاد میکردید؟
ــ شبها وقتی بچههایم خواب بودند یا روزها وقتی به مدرسه میرفتند، من به نوشتن مشغول میشدم. من زیاد نمیخوابیدم.
* آیا از اینکه تا حالا برنده هیچ گونه جایزه ادبی نشدهاید، ناراحتید؟
ــ مهم برای من این است که کتابهایم برای خوانندگان دارای اهمیت باشد. هرگز به بردن جایزه فکر نمیکنم؛ فقط به چیزی که مینویسم فکر میکنم و همچنین دستیابی به مخاطب.
* برای آن که خطوط داستانی آثارتان را با هم قاطی نکنید، چه کاری انجام میدهید؟
ــ من در هر بار فقط روی نوشتن یک رمان متمرکز میشوم. نوشتن را از ابتدا آغاز میکنم و آن را به پایان میرسانم. بعدهم آن را کناری میگذارم. نمیتوانم دو فصل رمان را در یک وهله و یک فصل دیگر را در یک وهله دیگر بنویسم. تا چندین هفته به خودم سختی میدهم و روزی 22 ساعت کار میکنم تا اینکه نوشتن رمانم را به پایان برسانم. در این مدت به خرید نمیروم. با کسی اس ام اس رد و بدل نمیکنم. از خانه بیرون نمیروم. فقط روی نوشتن کتابم متمرکز میشوم.
* آیا تاکنون دچار عارضه «انسداد ذهنی نویسنده» شدهاید؟ در اين صورت چگونه بر آن غلبه کردهاید؟
ــ یکبار به این عارضه دچار شدم. پسرم فوت کرده بود؛ ازدواجم به طلاق کشیده بود، و من در این شرایط، حدود 14 ماه دست از نویسندگی کشیدم. میترسیدم که این وضعیت تا آخر عمرم ادامه پیدا کند. بعد یک روز با یکی از دوستانم در لندن سوار ماشین بودم؛ ناگهان دیدم یک اتوبوس دو طبقه با سرعت تمام دارد به طرف ما میآید؛ رانندهي ماشینی که ما سوارش بودیم هم از تقاطع خارج نمیشد. من جیغ زدم، و راننده پایش را روی پدال گاز گذاشت. اتوبوس به سپر عقب ماشین زد، و ما بعد فهمیدیم که راننده مست بوده! این حادثه چنان برایم تکان دهنده بود که ایدهي بسیار خوبی برای نوشتن یک کتاب به ذهنم رسید؛ به هتل محل اقامتم برگشتم و دوباره نوشتن را از سر گرفتم.
* آیا شما انسانی مذهبی هستید؟
ــ بله، صد در صد. مذهب در آثار من وجود دارد. هرازگاهی هم برای کتابهایم عناوین مذهبی انتخاب میکنم؛ مثل «دعاهای مستجاب شده»؛ «لطف اعجابانگیز خدا». ولی به هر حال این یک مسأله بسیار شخصی است. آدمها میتوانند بدون مذهب دوران سخت زندگیشان را سپری کنند، ولی مذهب در شرایط سخت زندگیام خیلی به من کمک کرد، هرچند مذهب برای همهکس چنین خاصیتی ندارد.
* واکنش شما درمورد این نظر که رمانهایی مثل آنچه شما مینویسید فقط برای پول درآوردن هستند و افکار عمیق در آنها وجود ندارد و ماندگار نیستند؛ چيست؟
ــ پانصد و نود میلیون خواننده نظرهای متفاوتی دارند. به نظر من، ادبیات عامهپسند قطعا ماندگار است. در این زمینه، چارلز دیکنز یک نمونه عالی است. آثار شکسپییر خیلی مهمتر از آثار من است، ولی وقتی شبها میخواهم بخوابم، آثار شکسپییر را نمیخوانم. آثار نویسندگانی مثل خودم را میخوانم، و فکر میکنم دیگران هم همین کار را میکنند.
* شما تاکنون بیش از 100 کتاب نوشتهاید. آیا میدانید چند کتاب دیگر خواهيد نوشت؟
ــ دوست دارم 100 کتاب دیگر بنويسم!
بریجیت لاکام/ مجله تایم/ 11 اکتبر 2010 / مترجم: فرشید عطایی - ايلنا
|
|
|