شخصيت شناسي (قسمت اول)
" ديويدبال" معتقد است موفقيت يا عدم موفقيتيك نمايش منوط به درك و شناخت شخصيتهاي آن است از همين روست كه ميگويد: « آدمهای يك نمايشنامه را چنان بررسي كنيد كه گويي زندگي شان به اين تحقيق بسته است، و آنگاه بازيگران را به كار بگيريد؛ از آميزش اين دو، يك كاراكتر تئائري متولد ميشود.»
اما مسئله اين است كه براي شناخت و تحليل شخصيت چه بايد كرد؟ وآيا روش يا اطلاعاتي وجود دارند كه به ما كمككنند؟ مي گوئيم بله؛ تنها چيزي كه براي اين تحليل و بررسي نياز داريم، متن است. متن به تنهايي تمام اطلاعات ضروري دربارهي شخصيتها را در اختيار ما قرار ميدهد و ما تنها بايد آنها را بيابيم و با دقت بررسي كنيم. به قول"سوزان لنگر" هنرشناس معاصر،"هر چيزي كه در نمايشنامه باشد مهم است و هر چيزي كه در نمايشنامه نباشد، مهم نيست." اين سخن در واقع دو وجه دارد؛ يكي اين كه نبايد هيچ نكته و اشارهاي را در نمايشنامهاي كه شخصيتشناسي ميكنيم، كم اهميت بشماريم و ديگري اين مسئله را يادآوري مي كند كه متن و تنها متن، ملاك بررسي ما قرار گيرد.و به همين دليل است كه " لنگر" مي گويد: "هيچ اطلاعاتي دربارهي كلئوپاتراي تاريخي نميتواند تصور ما را از كلئوپاتراي شكسپير تغيير دهد."
براي شناخت شخصيتهاي يك نمايشنامه. علاوه بر مباحثي كه مربوط به انواع شخصيت از حيث اهميّت و سهمشان در شكل گيري و پيشرفت درام، از حيث جبههبندي نيروهاي موجود، و همچنين از لحاظ بافت فردي است، بايد "ابعاد" شخصيتها را بررسي كرد. "ابعاد" شخصيتها در واقع وجوهي از شخصيتها هستند كه شاكلهی اصلي آنها را از هر نوع و با هر كاركردي كه باشند، تعريف و تبيين ميكنند، پس بررسي " ابعاد" يك شخصيت،يعني اقدام نمودن به بررسي همه جانبه ي شخصيتي كه ميخواهيم به علل وجودي و كاركردي آن پيببريم و براي اين كه اين تحقيق و بررسي جامع و كامل باشد، لاجرم بايد از زوايا، مناظر و ديدگاههايي متعدد و متفاوت به شخصيت بنگريم. اين زوايا و ديدگاهها همان وجوهي هسنتد كه ما آنها را " ابعاد" مختلف ميناميم. از اهميت همين مسئله است كه "لاجوس اگري" ميگويد: " اگر قرار است تقدير كاراكتري ، رقم زده شود، بايد شرايط اجتماعي ، رواني و جسماني او را بدانيم"
ابعاد شخصيت (Dimensions of character)
همواره زماني كه از ابعاد شخصيت سخن به ميان ميآيد، از سه بعد"جسماني"، "رواني" و "اجتماعی" ياد ميشود و گاهي به اين سه، ويژگي "اعتقادي"را نيز اضافه كردهاند، اما به گمانم در بررسياي جامع تر و كاملتر،دست كم ميبايستي يك بعد ديگر را نيز به اينها افزود و آن بعد"دراماتيك" يا نمايشي شخصيتاست. حال هريك از اين ابعاد را تبيين و تشريح ميكنيم تا چند و چون آن آشكار گردد.
بعد جسماني شخصيت؛ اين بعد، وجه جسماني شخصيت را معرفي ميكند و خود به دوبعد كوچك تر تقسيممي شود. يكي اندامشناسي (Physiology) و ديگري چهرهشناسي (Physiognomy) اولي ويژگيهايي همچون جنسيت، وزن، چاقي و لاغري ، بلندي و كوتاهي ، پيري و جواني ، معلوليتها و نواقص بدني، برجستگيهاي ظاهري مانند : دستان بزرگ داشتن يا ناخنهاي بلند داشتن و از اين قبيل ويژگيها، و حتّا كيفيت صدا و نحوه راه رفتن و خصوصيات مشابه ديگر.
دستهي دوم ويژگيهاي مربوط به چهرهي شخصيت است؛ از قبيل زشتي و زيبايي ، سياهي يا سفيدی،رنگ چشمها و موها، شكل صورت مثلا گرد، بيضي ، مثلثي، كشيده يا كوتاه بودن، شكلبيني، ابروها، لب ها و نواقصصورت مانند نداشتن دندانهاي پيش، نداشتن يك چشم و غيره و خلاصه هر آنچه مربوط به چهره و كيفيت و زييابي آن ميشود.
در بسياري از نمايشنامهها، بعد جسماني شخصيت پر اهميت بوده لذا به دقت تشريح يا توصيف ميشود. فيالمثل ميگويند اگر اين بعد و تضاد ناشي از آن را ، از نمايشنامهي" اتلو"، بين " اتلو" و "دزدمونا" برداريم، اساساً درام شكل نميگيرد؛ ( زيبايي، ظرافت، و سفيدي دزدمونا از يك سو و سياهي و زمحتي اتلو از سوي ديگر) همچنين اين بعد از شخصيت بسيار مورد توجه " ناتوراليست"ها بوده است وآنها همواره به اندام ، شكل و جنسيت توجه خاص داشتهاند
با فهم كامل اين بعد از شخصيت، زمينهي اصلي شناخت شخصيت فراهم ميگردد؛ چه بسياري از كنشها و واكنشهاي مربوط به ابعاد ديگر شخصيت نيز از همين بعد ناشي ميشوند.
بعد اجتماعي شخصيت؛ كه بسيار مورد توجه نويسندگان " واقعگرا" بوده است. شامل آن دسته از ويژگيهاست كه هويت اجتماعي شخصيت را معرفي كند؛ مانند: طبقه، شغل، ميزان تحصيلات، خانواده،درآمد، مرام سياسي يا حزبي، آداب معاشرت و رفتارهاي اجتماعي، تعداد فرزندان ، تجرد يا تأهل ، تابعيت، لهجه، محل زندگي و كار و از همه مهمتر نظر ديگران دربارهي او.
اين بعد از اين جهت مهم است كه اساس و جوهرهي تمايز انسان با حيوانات را ، اجتماعي بودن او دانستهاند و هم اينكه انسان هيچ گاه نميتواند از معيارها، توقعات و قضاوتهاي جمع دور بماند و از همين روست كه گفته اند: انسان حتّا در تنهايي، خود را با معيار اجتماعي و از دريچهي نگاه ديگران مي سنجد.
اين كه اجتماع چه تعريفي از شخصيت مورد بررسي ما دارد، واين كه شخصيت خود مي خواهد اجتماع و اطرافيان چگونه در باره او قضاوت كنند؛ يا اين كه تعامل بين اين دو ( شخصيت – جامعه) چگونه است، موجب كنشها و واكنشهايي از هر دو آنها ميگردد، كه بررسي آنها بسيار مهم و حياني است. به ديگر سخن بررسي بعد اجتماعي شخصيت يعني بررسيهمه جانبهي نقش شخصيت در جامعه و پيرامونش و همچنين بررسي دقيق براي تشخيص سهم اجتماع و اطرافيان در زندگي شخصيت.
عدّهاي اين وجه از شخصيت را مهمتر از بعد جسماني او دانستهاند؛ چه همانطور كه اشاره شد،"عامل اجتماعي به وجود آدمي و خصوصيات او معني و مفهوم ميبخشد. اين اجتماع است كه به اقتضاي شرايط موجود، معلوم ميكند قد بلند، زيباتر است يا شكمبرآمده… . اجتماع است كه سنجه هاي لازم براي سنجيدن و ارزش گذاري امور را ارائه ميدهد و افراد اگر راضي به پايگاه اجتماعي خود نباشند و بخواهند آن را تغيير بدهند، چارهاي ندارند جز آنكه ضوابط اجتماع را بشناسند و بكوشند تا براساس اين ضوابط، خود را در خور پايگاهي كه مورد نظرشان است بنمايانند".
بعد رواني شخصيت
در شكل ابتدايي بررسي بعد رواني ميگوئيم بررسي خصوصيات روحي و احساسات انسان و ويژگيهايي همچون جاهطلبي ، بيرحمي ، مهرباني، بخشندگي و مانند اينها. در طب قديم نيز هريك از "اخلاط اربعه" براي توصيف وضع و حال اشخاص و همين طور به صورت عام براي وصف ويژگيهاي رواني آدمها استفاده مي شده است. با اطلاق چهار عنوان سودايي ( افسرده، بدبين، مضطرب، پرخاشگر)، بلغمي ( كند، تنبلو اخمو)، صفرايي(تندخو، ثابت قدم، ترش رو و لجوج) و دموي ( پرهيجان، خوشگذران ، خوش بين) ،خصوصيات روحي و برجستگيهاي رواني افراد بازگو ميشده است.
در درام هم اين ويژگيها و خصوصيات مزاجي وجود دارند؛ اما روانشناسي شخصيت پيچيدهتر و نيازمند دقت و كوشش بيشتري است. بعد رواني اشخاص در درام را شايد بتوان پر اهميت ترين وجه،در تحليل رفتارها و كنشها و واكنشهاي شخصيت دانست. از همين روست كه " الياكازان" كارگردان فقيد تئاتر و سينماي آمريكا و از بنيانگذاران " اكتورز استوديو" معتقد است كه " كارگرداني در نهايت عبارت است از تبديل روانشناسي به رفتار"
ميدانيم كه روانشناسي " علم تحقيق در رفتار موجودات زنده، و به ويژه در تفكر، احساس و رفتار بشر است" و نظريههاي زيادي نيز به وسيلهي دانشمندان اين رشته ارائه شده است. شناخت و مطالعه ي اين نظريهها و روشهاي مختلف شناخت شخصيت انسان البته بسيار مفيد و موثر است، اما لزوماً نبايد روانشناس باشيم تا انگيزهها و محركههاي شخصيترا بررسي كنيم. انسان چيزي فراتر از سيستم است؛با اين وجود الگوهاي رفتاري خاصي وجود دارند كه تحت سلطهي روحيات آنهاست."درك اين كه همهي آدمها اميال اساسي خاصي دارند، ولي واكنش يكساني نسبت به زندگي ندارند، كليد خلق شخصيتهاي چند بعدي با حيات بيروني غني و حيات دروني قوي به شمار مي رود" پس براي شناخت و تحليل شخصيت نيز درك و فهم رفتار و گفتار او، وجستجوي انگيزههاي آنها، كليد شناختشان است."لاجوس اگري" مي گويد "اگر ما بخواهيم اقدام و عمل يك فراد را بدانيم بايد به علل و جهاتي كه او را وادار به آن عمل ميسازد آگاه شويم" و اينجاست كه وارد زواياي پنهان شخصيت و حوزهي انگيزههاي دروني او ميشويم.
آنچه در بررسي بعد رواني شخصيتها مورد توجه قرار ميگيرد را ميتوان به طور كلي اين گونه بر شمرد:
چگونگي زندگي جنسي، عاطفي و عشقي شخصيت.
حالات شخصيت و خلق و خوي او
حوداث موثر در زندگي فعلي شخصيت كه در گذشته رخ دادهاند اعم از حوداث خوب يا بد.
انگيزههاي رواني اعمال و رفتار شخصيت.
درونگرا يا برون گرا بودن شخصيت.
اميدها و آرزوها،روياها، كابوسها و توهمات.
شكل ارتباط با ديگر شخصيتها از حيث عاطفي، روحي و عشقي.
تصوّر شخصيت از خود و ديگران.
تصويري كه مي خواهد از خود و ديگران نشان دهد.
همهي اين موارد ميتوانند در شناخت دقيق شخصيت و تحليل و بررسي درست رفتار و گفتار او به ما كمك كنند؛ اين ها شرايط و عوامليست كه همه يا بيشتر آنها در نمايشنامههاي واقعگرا و در مورد شخصيتهاي اصلي درام آمدهاند و نويسندهاي واقعگرا با توجه به همين عوامل و نشانهها شخصيتهاي خود را پرداخته است.
به هر حال از آنجا كه بعد رواني شخصيت، بيش از هرچيز با رفتار، تمايلات و انگيزههاي شخصيت سرو كار دارد، تحليل و بررسي اين بعد بايد با دقت و سختكوشي كارگردان نمايش همراه باشد.
بعد " دراماتيك" يا نمايشي شخصيت.
از سه بعد "جسماني" ،"رواني" و"اجتماعي" شخصيت سخن گفتيم؛ اما توجه داشته باشيم كه همة آنها در دل يك بستر و موقعيت دراماتيك و يك طرح داستاني شكل مي گيرند؛ به ديگر سخن تمام بررسيها ي ما در ابعاد شخصيت طي يك "روند " دراماتيك محقق ميگردند. بررسي اين روند را، بررسي "بعد دراماتيك" شخصيت ميگوييم؛ در اين بعد با چند اصطلاح مواجهيم كه بررسي هريك از آنها براي شناخت شخصيت لازم و ضروري ست.
الف) انگيزه، مانع و هدف: "ديويد بال" ميگويد:" اولين قدم در راه تحليل يك شخصيت دراماتيك اين است كه ببينيد:
شخصيت چه مي خواهد ( انگيزه) 2- چهچيز در راه اين خواست شخصيت قرار گرفته ( مانع) و 3- شخصيت چه كاري را انجام ميدهد يا حاضر است انجام بدهد تا مانع را برطرف كرده به خواست خويش برسد ( عمل )" انگيزه و مانع زماني وجود دارند كه هدف و مقصدي بزرگتر وجود دارد، به ديگر سخن انگيزههاي مختلف در يك درام براي رسيدن به هدفهاي كوچكتري هستند كه خود هدفي بزرگتر را ميسازند. هدف، آرزو، خواست يا مقصدي است كه شخصيت ميخواهد يا بايد به آن برسد و انگيزه،"فشاريست كه آدمي را به جنبش وا ميدارد."
يافتن اين سه ( هدف، انگيزه، مانع) باعث ميشود، در هر عمل و رفتار شخصيت ،"علتي" را بيابيم كه آن عمل را توجيه و تيبيين ميكند؛ و در نهايت موجب شناخت بهتر و درستتر اشخاص بازي خواهد شد و همچنين به پاسخ دادن بعضي از سؤالات اساسي دربارة شخصيتها و داستان از قبيل شخصيتها به چه دليل حضور دارند؟ چرا با هم ارتباط دارند؟ چرا با يكديگر درگيرند؟ مسائل مورد درگيري چيست؟ براي پيشرفت درام دست به چه عملي ميزنند؟ وكنش اصلي در هر شخصيت چيست؟ ، منجر خواهد شد.
ب) رشد و تحول شخصيت: ميدانيم كه جهان يكسره در حال تغيير و تحول است. درام نيز از اين قاعده مستثنا نيست و دائماً حادثهاي، عملي ، عكسالعملي، يا اطلاعاتي جديد، موجب تغيير و حركت در آن ميگردد. "تغييراتي كمّي را كه از آن طريق، برقراري يك نظام ارتباطي در شخص حاصل شود نمو( يا رشد) شخصي بازي مي گويند" ؛ تحول نيز نتيجه ي غايي نمو يا رشد است يعني تغيير نهايي در موضع شخصيت ."نمو، كه نمايانگر حركت در جهتي معين است [به سمت هدف] امري خود به خودي نيست، بلكه در پي علتّي و بر اثر فعل و انفعالاتي بخصوص صورت ميگيرد"؛ بنابراين درك رشد و نمو شخصيت و احتمالاً تحول اشخاص بازي ، زمينهاي است براي فهم بهتر روابط بين اشخاص و موقعيت و شرايط آنها.
معمولاً رشد و نمو شخصيت از يك "بعد" او آغاز ميشود و بر ساير ابعاد نيز تأثير ميگذارد اما ميگويند هر تحولي به علت ، نياز و هدف اشخاص بستگي دارد و براساس روابط علّت و معلولي و برحسب احتمال و ضروت صورت ميپذيرد؛ و با بررسي حوداث درام و براساس اين قانون كه "حادثه يعني تغيير". ميتوان دامنهي تغييرات را پيگيري كرد و ارتباط آنها را با شخصيتها درك نمود؛چه " هر حادثهي داستاني، تغيير با معنايي را در شرايط زندگي شخصيت به وجود ميآورد."
نكتهاي ديگر دربارهي"رشد يا نمو" گفتني ست؛ و آن اينكه عموماً واژهي رشد يا نمو، بار معنايي مثبتي دارد و به تغييري خوب يا به سمت كمال اطلاق ميشود؛ا ما در درام كاربرد ارزشي ندارد و صرفاً جنبههاي تغييري آن مد نظر است.
ج- " نقطهي ضعف" شخصيت.
در تعريف ارسطويي از درام "هامارتيا"، يعني" نقطهي ضعفي" كه باعث تيره بختي قهرمان تراژي مي گردد. امروزه نيز بر اين اساس كه " هيچ شخصيتي كامل و بيعيب نيست و همه تحت تأثيرروحيهي شخصي و مسائل حل نشدهي زندگي به پيش رانده ميشوند." ، شخصيتهای اصلي يك درام را كه داستان را به وجود ميآورند و پيش ميبرند، داراي نقطهيا نقاط ضعف ميدانيم. بررسي نقطه ي ضعف شخصيت ، يعني آسيبشناسي او در ارتباط با اشخاص ديگر، حوداث و موقعيتها. معمولاً خواست ، اراده، نقص، ويژگي يا خلق و خويي در شخصيت وجود دارد كه اگر نبود، درام شكل نميگرفت يا دست كم به اين صورت پيش نميرفت. بررسي اين عامل يا نقطه، اگرچه ممكن است به مسائل اخلاقي يا ارزشي نيز مربوط باشد، اساساً مقولهاي ديگر است و نقطهي ضعف يك شخصيت لزوماً يك ويژگي منفي يا نابهنجار نيست و ممكن است حتّا مثبت و بهنجار باشد.يافتن اين عامل و بررسي آن و تعيين كيفيات تأثيرش، از اين جهت ضروري و مهم است كه"گاهي ضعف شخصيت ، عامل تعيين كنندهي داستان است."
باري در بررسي ابعاد شخصيت ( جسماني، رواني، اجتماعي و دراماتيك) بايد همواره به خاطرداشت كه هم ابعاد شخصيت و هم انواع شخصيت با يكديگر ارتباطي تنگاتنگ دارند و اين گونه تقسيم بندي آنها، بيشتر جنبهي تحليلي دارد؛ و به اين دليل است كه وجوه و ساحتهاي متعدد شخصيترا ناديده نگيريم؛ نه اينكه مستقل و بدون تأثيرپذيري از ديگري باشند.
نكتهي ديگر اين است كه درباب بعد اعتقادي شخصيت، ميتوان آن را به دليل اينكه از يك منش و مرام برخوردار باشد، در همان بعد اجتماعي شخصيّت،واگر به جنبههاي عاطفي، احساسي، و ويژگيهاي اخلاقي و روحي مربوط است در بعد رواني، آن را بررسي و تحليل نمود.
گفتن اين مسئله نيز خالي از لطف نيست كه دربارة ابعاد شخصيت و با همين تقسيم بندي كه ارائه شد، مي توان به اين نتيجهي تطبيقي رسيد كه در بسياري از درام هاي واقعيتگرا، تأكيد بر يكي از اين ابعاد، بيشتر است و اهميت بيشتري در فلسفهي وجودي آن شخصيت دارد.
ادامه دارد ...