به گزارش ايبنا به نقل از سوفيليت، پايگاه تحليلي فلسفي-ادبي سوفيليت فرانسه يکي از منزلگاههايي است که نويسنده برجسته فرانسوي اخيرا پس از دريافت جايزه ادبياش درباره حرفه و زندگي خود با آن به مصاحبه نشسته است.
اريک فاي به دور از هياهوي تبليغاتي و بازار نويسندگان پرفروش فرانسه رمان «ناگازاگي» را امسال از سوي نشر استوک فرانسه منتشر کرد و سرانجام موفق به دريافت معتبرترين جايزه سال ادبي فرانسه از آکادمي زبان و ادبيات فرانسه شد تا نام او در صف نويسندگان بزرگي چون بکت و يونسکو قرار گيرد.
1. شما و مطالعه؟
به نظر خودم خواننده حرفهاي و پرکاري هستم. به عبارت شش تا ده کتاب در ماه، بسته به تعداد جلدهاي يک کتاب؛ البته من پيش از مطالعه ذهنيت و رجحاني بر خواندن يک اثر و نخواندن اثري ديگر ندارم. ميتوانم همانقدر که از يک تراژدي اوريپيد لذت ببرم از يک رمان قرن بيست و يکمي مشعوف شوم؛ البته مشروط به آنکه مرا جذب کند يا مرا بسيار شيفته خود سازد.
من کتابهاي دست دوم نميخرم و عمدتا کتابهايم را از کتابخانه قرض ميگيرم. وقتي کتابهايي برايم جالب و لذتبخش باشند آنگاه احساس نياز ميکنم آنها را بخرم. خريدن يک کتاب لذتبخش است. اما بعد شايد هفتهها يا ماهها بگذرد تا آنکه آن را بخوانم. به حس و حالم بستگي دارد...
کتاب هم هرگز قرض نميدهم. بسيار بعيد است چنين کاري کنم، چون بشر قرن بيست و يکمي ديگر کتاب برنميگرداند!...
گوشههاي کتابهايم هم هرگز برنميگردند. من هميشه از يک اشارهگر مطالعه استفاده ميکنم. اما گهگاه هم در حاشيه کتاب يادداشتهايي مينويسم يا پاراگراف و عبارتهاي جالب و خواندني را نشاندار ميکنم. تا آنکه بعدها، شايد خيلي بعد، بتوانم به راحتي آن را دوباره پيدا کنم.
به آينده کتاب ديجيتال هم به نوعي باور دارم. اما ترديد دارم شيوه غالب عرضه کتاب باشد. بلکه در کنار کتابهاي کاغذي يا چاپي گسترش پيدا ميکند. چرا که هرگز نميتوانم باور کنم روزي کتاب کاغذي به کل ناپديد شود... شايد چنين مسالهاي مربوط به نسلها باشد و من از نسلي هستم که به شيئ بودن کالاهاي فرهنگي خواه کتاب، خواه ديويدي يا يک آلبوم موسيقي بسيار علاقه دارم. مهمترين نکتهاي که من درباره آن هم بدبين هستم، عادت به خواندن آثار خوب و ماندگار ادبي است!
2. شما و کتابها؟
خوب «کشتيشکستگي» اثر آکيرا يوشيمورا و «زلزله بزرگ کانتو» از همين نويسنده را به تازگي خواندهام، همچنين «بيگانه» اثر ساندور ماراي و «دکتر پاساونتو» اثر انريک ويلا-ماتاس را همين روزها خواندم و در حال آمادگي براي خواندن «صلح در ايتاک» (ايتاک نام جزيره اوليس) اثر ساندور ماراي هستم و پس از آن «انسان بيحرکت» اثر بئاتريس کومانژه را ميخوانم.
اخبار تازه ادبي؟
خودم را از آن دور نگه ميدارم. از حرکتهاي تودهاي ميترسم. و همانطور که يکي از فلاسفه بزرگ ما ميگويد، اکثريت هميشه خطاکار است... البته آثار برجسته را ميخوانم، مثلا در نظر دارم «سور بز» اثر يوسا را حتما بخوانم...
3. شما و نوشتن؟
ترجيحا صبحها مينويسم و به ندرت بيشتر از 2 ساعت را به نوشتن اختصاص ميدهم. البته در تابستان بيشتر مينويسم، بدون اينکه يک قاعده و قانون باشد و نميدانم چرا اينگونه است. اما در طول سال مينويسم. خيلي منظم...
سعي ميکنم هر روز، حتي خلال سفر، زماني را به نوشتن بپردازم. اين تبديل به عادت من شده است. نوشتن در کافهها را دوست دارم. ترجيحا اگر کافه زياد پرنور نباشد و روي کاغذهاي کهنه که اکنون به آنها کاغذهاي بازيابي ميگويند، بنويسم. صبحها با دست روي کاغذ مينويسم و شبها خط ناخواناي صبح را با کامپيوتر تايپ ميکنم. سپس از نوشتهام چاپ ميگيرم، تصحيح ميکنم و بار ديگر تصحيحاتم را وارد کامپيوتر ميکنم و بار ديگر از نوشتهام چاپ ميگيرم. تا زماني اين کار را ادامه ميدهم که احساس کنم نوشته درستي از آب درآمده و نفس راحتي ميکشم...
4. شما و اينترنت؟
هميشه در اينترنت جستجو ميکنم، نامهها يا صفحات شخصيام را چک ميکنم. همچنين نگاهي هم به لوموند مياندازم، همه اينها خوب است تا جايي که به آن وابسته نشويم. خطر در وابسته شدن است!
گفتن اينکه من تحت تأثير آنچه نوشته ميشود قرار نميگيرم، اشتباه است. نه تأثير روي من بلکه روي آثاري که مينويسم. از اين رو به چيزهايي که در اينترنت نوشته ميشوند زياد اعتنايي نميکنم. براي يک نويسنده هم خوب نيست زيادي به نظريات ديگران گوش دهد.
5. شما و پروژههايتان؟
در حال انجام کاري هستم که براي يک نويسنده هم معمولي و هم بسيار جذاب است. در حال نوشتن اثر تازهاي هستم.
شغل اصلي من که در واقع حرفه کسب درآمد خوب من به شمار ميآيد، روزنامهنگاري در يک خبرگزاري است. پروژههايم هميشه همراهم هستند؛ در سفرهاي دور و نزديک. دوست دارم به زودي به ژاپن، يا جايي ديگر در آسيا يا کاليفرنيا سفر کنم. |